جدول جو
جدول جو

معنی نخ نما - جستجوی لغت در جدول جو

نخ نما
پارچه یا فرشی که بر اثر کهنگی و فرسودگی پرزهایش رفته و تاروپودش ظاهر شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
نخ نما
(دَ فُ)
نخ نما شدن قالی و جامه و جز آن، سوده و فرسوده شدن آن به کثرت استعمال چنانکه پود آن برود و تار که در زیر پود از چشم پنهان بود نمایان گردد. مندرس شدن. فرسوده شدن
لغت نامه دهخدا
نخ نما
((نَ. نَ))
فرسوده، کهنه
تصویری از نخ نما
تصویر نخ نما
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شب نما
تصویر شب نما
ویژگی آنچه در شب می درخشد و نمایان است مانند ساعت شب نما
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب نما
تصویر آب نما
حوض یا جوی آب در خانه و باغ که آب آن نمایان باشد، جایی که آب چشمه یا کاریز به روی زمین می آید، سراب، جایی در مسیر رودخانه یا سیلاب که سنگ فرش و بالاتر از سطح رودخانه است
فرهنگ فارسی عمید
(بُ)
چیزی که هرچه ته خود داشته باشد بنماید. (آنندراج). هر چیز صافی که ته آن نمایان باشد مانند جوی آب. (ناظم الاطباء) :
ازخشن پوشی برون آورد فیض گلخنم
تن قبای ته نما اکنون ز خاکستر گرفت.
کلیم (از آنندراج).
این مقام از بسکه نورانی سرشک افتاده است
خاک آن مانند آب صاف باشد ته نما.
شفیع اثر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نُ / نِ / نَ)
مظهر چشمه و کاریز، بنائی که در آنجا کنند، سراب. کوراب. آل. کتیر. واله. کور. لعاب الشمس. یلمع. عسقل. عساقل. لوه
لغت نامه دهخدا
(نَ نَ مَ)
نم نم. اندک اندک. کم کم. به تأنی و آرام آرام: نم نمک باریدن. نم نمک نوشیدن. نم نمک رفتن
لغت نامه دهخدا
(نَ نَ)
در تداول، چشم نم نمو، چشمی که به علت بیماری آب از آن تراود. اعمش. (فرهنگ فارسی معین) (فرهنگ عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان ترکه دز بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز و در حدود 100 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت و کارگری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(نَ نَ)
آنکه تکیه کلام ’نم’ دارد و بیجا تکرار کند. (یادداشت مؤلف) ، چشم نم نمی، چشمی که دایم آب زند. چشم نم نمو
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان بیشه از بخش مرکزی شهرستان بابل، در 5 هزارگزی جنوب شرقی بابل و یک هزارگزی جادۀ بابل به شاهی در دشت معتدل مرطوب واقع است و 110 تن سکنه دارد. آبش از فاضل آب چشمۀ جنید و محصولش نیشکر و پنبه و برنج و غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
پارچۀ تن نما. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). صفت پارچه های نازک که اندام پوشنده از وراء آن آشکار می گردد
لغت نامه دهخدا
(نِ نِ)
نمانما بردن، عبور دادن چیزی را بدانسان که همگان از عابرین و ساکنین معبر آن راتوانند دیدن: نمانما بردن جهیز. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
کم کم اندک: نفس ازجان چون دوزخ بینداخت زمستی جامه رانخ نخ بینداخت. (اسرارنامه عطار. چا. دکترگوهرین ص 175)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نم نم
تصویر نم نم
کم و با دانه های کوچک و خرد باریدن باران
فرهنگ لغت هوشیار
چشم نم نمو. چشمی که بعلت بیماری آب از آن می تراوداعمش: پیر زن چشم نم نمو و ناتوانی بود
فرهنگ لغت هوشیار
چشم نم نمو. چشمی که بعلت بیماری آب از آن می تراوداعمش: پیر زن چشم نم نمو و ناتوانی بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قد نما
تصویر قد نما
بالا نما برز نما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شب نما
تصویر شب نما
آنچه که در شب بدرخشد و نمایان باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رو نما
تصویر رو نما
پول یا هدیه ای که به هنگام دیدن روی عروس یا نوزاد دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد نما
تصویر بد نما
بد شکل بد صورت زشت کریه المنظر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب نما
تصویر آب نما
حوضی که آب آن نمایان باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نم نمک
تصویر نم نمک
به تانی و آرام آرام نم نم اندک اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نم نم
تصویر نم نم
((نَ. نَ))
ریزریز، آهسته آهسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نخ نخ
تصویر نخ نخ
((نَ نَ))
کم کم، اندک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نم نمک
تصویر نم نمک
((نَ. نَ مَ))
اندک اندک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شب نما
تصویر شب نما
((شَ نَ))
آن چه به شب جلوه کند و بدرخشد، برطرف کننده تاریکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب نما
تصویر آب نما
((نَ))
حوض یا جوی آب در خانه یا باغ که نمایان باشد، سراب
فرهنگ فارسی معین
اندک اندک، خرده خرده، ریزریز، نم نمک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تازه داماد
فرهنگ گویش مازندرانی
از روستاهای دهستان لفور واقع در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بیشه ی بابل، از توابع دهستان نوکنده ی کای
فرهنگ گویش مازندرانی
آرام آرام، بارش خفیف باران
فرهنگ گویش مازندرانی